دارم نگار سنگدل سیم سینه ای


کز فرط مهر او به دلم نیست کینه ای

او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج


احرام بسته سوی وی از هر مدینه ای

چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش


در شهر کس نشان ندهد عنبرینه ای

ران پلنگ طعمهٔ من بود و همچو مرغ


از ضعف عشق قانعم اکنون به چینه ای